تاریخ: 15 آذر 1403 - 03 جمادی الثانی 1446 -
2024 December 04
پر بحث ترین
داستان کوتاه / فرهاد ابراهیم پور (محمودا)
*داستان گاوِ من*
- من نمی تونم همیشه مواظب تو باشم .متاسفانه تو اصلا به حرف های من توجه نمی کنی هرکاری دلت می خواد انجام میدی و دردسرش برای من می مونه. همین دیروز رفتی تو کوچه دو تا بچه که داشتند تو کوچه بازی می کردند شاخ زدی. شبی پدرشون اومده کلی شاکی شده که نگاه کن گاوت چه بر سر بچه من آورده ، ببین دست بچه منو .......
*داستان گاو من*
- من نمی تونم همیشه مواظب تو باشم .متاسفانه تو اصلا به حرف های من توجه نمی کنی هرکاری دلت می خواد انجام میدی و دردسرش برای من می مونه. همین دیروز رفتی تو کوچه دو تا بچه که داشتند تو کوچه بازی می کردند شاخ زدی. شبی پدرشون اومده کلی شاکی شده که نگاه کن گاوت چه بر سر بچه من آورده ، ببین دست بچه منو شکونده .
- چرا زدی دستشون شکوندی
-من دست کسی نشکوندم . من داشتم رد می شدم، اونا
خودشون فرار کردن ، من رفتم کوچه پایینی، اونا از بس تند می دویدند افتادن تو جوی کنار خیابون، فکر کنم آنجا دستشون شکسته .
- دروغ نگو اگه تو نشکسته بودی پدرش چرا باید بیاد بگه تو اون بچه ها را زدی.
- مگه من آدم هستم که دروغ بگم .بازم میگم من هیچ کاری به اونا نداشتم.اونا ترسیدن ، فرار کردن و افتادن و دستشون شکست. همین
- چرا ترسیدن ؟
- نمی دونم اینو شما باید از خودتون بپرسید که چرا از گاوی که کاری بهتون نداره می ترسید .
- حالا کجا رفته بودی ؟
- از تو خونه بودن خسته شده بودم، رفتم یه چرخی بزنم
- هر روز اگه بخواهی بری تو کوچه و دردسر درست کنی نمیشه، باید مواظب باشی .
- اولا دو ماهه که من بیرون نرفته بودم ، کارم شده بخواب پا شو ، بخور ، بشین، دوباره بخواب پاشو و بشین و بخور تا تو هر چی من جمع می کنم هر روز صبح بدوشی . از این اوضاع خسته شدم .
- من چکار کنم، من کلی کار و گرفتاری دارم، صد تا مشکل دارم نمی تونم مرتب مواظب تو باشم
- من مواظب خودم هستم. خودت دیدی حتی حرف نمی زنم، اغلب مواقع ساکت هستم و سعی می کنم کارهامو خودم انجام بدم. تو منو اینجا نگه داشتی برای چه ؟
- تو گاو منی ، باید پیش من باشی، باید کنارم باشی. تو از کوچکی با من بودی و من هیچوقت از تو دور نبودم و هر جایی که رفتم با خودم بردمت .
- آره ممنونم ، درست میگی اما نمیزاری من خودم باشم . تو دوست داری طوری باشم که خودت دوست داری ، تو میدونی که مثلاً من از خیار سبز خوشم نمیاد، اما مرتب اونو می خری ،می دونی من با خوردن هویج دل درد می گیرم ، اما هر بار میری بازار، بازم کیلو کیلو می خری. چرا؟ چون تو دوست داری آب هویج بخوری. یکبار نشد تو اینهمه سال بگی این گاو من شاید هوس گل کلم کرده باشه ، هوس چهار تا کاهو کرده باشه بزار یکبار هم شده براش بخرم .
- تو گفتی من نخریدم
-وقتی کسی با کسی اینهمه سال زندگی میکنه باید فهمیده باشه .
- اینهمه سال مواظب ومراقبت بودم ، جای تشکرت هست .
- مگه من گفتم میخام گاوت باشم که داری منت سرم میزاری .
- بالاخره چی ؟
- من توقع داشتم که فقط به خودت فکر نکنی .نمیشه با کسی که داری باهاش زندگی میکنی، درکش نکنی و توجه ای به خواسته هاش نداشته باشی
- خب حالا چشاتو برای من گشاد نکن، مثل آدم های مظلوم خودتو نشون نده.
- من آدم نیستم ،اینو بفهم
- فهمیدم، فهمیدم بس کن دیگه، سردرد گرفتم .
بار اولش نیست که منو مقصر جلوه می ده ، هر جا کم میاره منو قربانی میکنه . میگم من دست آن دوتا فسقلی رو نشکوندم باورش نمیشه، حرف بابای آن دو تا بچه قبول می کنه اما منی که عمری دارم باهاش زندگی میکنم نه . الان هم رفته بخوابه ،تو را خدا یک لحظه بیایید خوابیدنش رو نگاه کنید . دو تا دستاش کرده زیر متکا، نصف پتو پایین تخته ،نصفش رو پاهاش، جورابش هم در نیاورده ،موبایلش هم تو جیبش گذاشته. شلوار و پیراهنش الان چهار روزه آن گوشه اطاق مچاله شده انداخته برای روز مبادا که بشوره . این آدم آنوقت از صبح تا شب از من ایراد می گیره کاشکی فقط از من ایراد می گرفت ...
به نظر شما من تا کی باید گاو این آقا باشم .بعضی وقت ها شک می کنم من گاوم یا اون ؟
فکر کنم وقتی میره جلو آینه اینجوری میشه ، فکر می کنه من گاوش هستم !!!
- اولین
- >
- <
- آخرین
- (0 صفحه)
ارسال نظر