تاریخ: 06 ارديبهشت 1403 - 16 شوال 1445 - 2024 April 25
کد خبر: 290
تاریخ انتشار: 15 دي 1401 - 12:06:57
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
ارشیو چند ماه گذشته
مجموعه مطالبی که قبلا در گروه وات ساپی منتشر شده بود و بدلیل مشکلاتی که در اپلود سایت بود و نشد انزمان در سایت منتشر شود اکنون در اینجا مجددا منتشر می شود . / فرهاد ابراهیم پور مدیر سایت ستاره اوز 


 
مطالب چند ماه گذشته سایت که قبلا در گروه وات ساپی ستاره اوز منتشر شده بود
 
باورهای ما از کجا شکل می گیرند
به گمان من باور فقط دانش یا علم یا فقط اعتقاد و مذهب و آیین یا سنت و عرف و یا فقط خیال و توهم نیست.  بلکه باور شامل همه اینها می شود و همه انسانها کم و بیش آنرا در خود دارند . و همین باور بنا به اینکه کدام قسمت از این همه داشته اش، برتری دارد یا مجال بالاتری برای عرض اندام پیدا می کنند آن قسمتش اورا مجزا و منفرد به خود می گرداند و این قسمت های درهم می تواند مجال بروز، در گاه و بی گاه، در لحظات مختلف پیدا کنند
آیا این بروز بدلیل شرطی شدن آن قسمت رخ می دهد یا بروز قسمت پس رانده از ناخودآگاه ماست که در حوادث و اتفاقات کنترل ذهنی، فکری و حتی رفتاری ما را بدست می گیرد و تفاوت کنونی ما را با آن پیش نمایان شده قبلی، تا اندازه ای آشکار می کند .
 به یقین هیچ چیزی قطعیت ندارد حتی خود یقین ابراز شده ای که در گذر ذهن و اندیشه می تواند بسیار کمرنگ شود تا جایی که آنرا نبینیم ، اما ، نمی توان آنرا انکار کرد
این نگاه جدیدی، از خود، من، نوعی، نیست. تبلور داشته هایی است که ذهن علاقمند است بروز پیدا کند تا تضاد و تشابهات خویشتن را مشاهده کند . اگر بخواهم آنرا جدل ذهن یا پرداخته فکر بدانم  تفاوتی در مشاهده پیدا نمی کنم، چون هر حادثه ای چه بزرگ چه کوچک اولین نشانه اش در فکر  و ذهن می افتد ، ذخیره می شود و بنا به آن باوری که مجموعه ماست باز اندیشی ،بازپروری و انتخاب می شود.
 حادثه چه نزدیک باشد، چه دور، مهم نیست، مهم نقش باور و حجم باور ما در تصمیم ذهنی است که قدرت انکار یا تایید می یابد .
فرهاد ابراهیم پور ( محمودا ) زمان ندارد 
آذرماه ۱۴۰۱
 
 
آیا جنبش های اصلاحی با خشونت به مقصد می رسد ؟
 
آنچه طی چند هفته گذشته در کشورمان گذشت از هر منظری قابل بررسی و تحلیل است .تاکنون حکومت‌گران و نزدیکان قدرت تحلیل و تفسیر خود را همه جانبه ارائه داده اند 
در آنسوی دیگر طیف برانداز و کسانی هستند که بر مشکلات و خواسته مردم موج سواری می کنند و سطح مطالبات را به سقف حداکثری رسانده و با انواع تبلیغات در رسانه های خود چون ایران آنتر نشنال سعودی، بی بی سی فارسی، من و تو و رسانه های فارسی زبان آمریکا و اسرائیل به کمتر از براندازی راضی نیستند، حتی اگر به مرگ و میر بیشتر جوانان ما منجر شود، حتی اگر خشونت نرمالیزه و به حداکثر برسد و کوچه و خیابان محل درگیری و نزاع باشد .
طیف سوم دو دیدگاه با یک خواسته مشترک دارند، بیشتر جوانان و آنهایی که از ابتدا با مرگ مهسا به تظلم خواهی آمدند و بر علیه حجاب اجباری شعار دادند و خواهان رسیدگی بودند و حامل دیگر خواسته های جوانان بودند که در شعار زن زندگی آزادی تبلور پیدا کرد. خواسته های برحقی که در ادامه اعتراضات می توانست به شعار های دیگری چون مسکن و دیگر مشکلات اقتصادی فرا روید که متاسفانه با موج سواری جریانات رسانه ای خارج از کشور ، عملا به بیراهه کشیده شده است. دیدگاه دیگرنیز با همان خواسته ها در بین مردمی است که اگر در اعتراض ها شرکت مستقیم نداشتند، اما دلیلی بر نبود خواسته هایشان نبود. طیف گاها خاموشی در جامعه که کمتر بدان توجه میشود و آنها کسانی هستند که نه روش گذشته حکمرانی را برای ادامه و اراده جامعه و خواسته های مردم مفید می دانند و نه معتقد هستند که با خشونت و با تأسی از خبرگزاری های خارجی و سفارشی، مردم به انقلاب و به خواسته هایشان می رسند .چرا که معتقد هستند منافع بیگانگان با منافع مردم و میهن در تضاد است . این افراد حاضر نیستند کشورشان مورد نزاع اقوام و مذاهب و درگیری داخلی قرار گیرد .
آن دو جریان نامبرده شده ،هم رسانه های قوی دارند و هم توان مالی و به خدمت گیری افراد برای پیشبرد نوع نگاه خود .
 اما طیف سوم که روشنفکران جامعه، دلسوزان کیان میهن هستند و بیش از نوجوانان و جوانان به میدان آمده تجربه و شناخت دارند ،کسانی هستند که از دو سوی آن جریانات مورد پذیرش قرار نمی گیرند، آنها خواهان اصولی ترین روش برای اصلاح جامعه هستند.انها تریبون و رادیو و تلویزیون ندارند و در هیچ کانال ماهواره ای از آنها حمایت نمی شود . آنها می گویند اعتراض های بحق مردم نتیجه انباشته شدن درد ها و مشکلات بی پاسخ مانده مردم است و نمی شود آنرا نادیده گرفت یا بر آن سرپوش‌گذاشت، این زخم عفونت پیدا کرده و در اعتراضات نمود پیدا کرده است. آنها که دل در وطن دارند و بفکر فرزندان این مرز و بوم و آینده کشور هستند می گویند درد از خودمان است ،همچنان کشور و مردم از خودمان هستند. باید مشکلات را همین جا حل کنیم نه با خشونت و ترور نه با تهدید و فحاشی نه با ویرانگری و خصومت های قومی و مذهبی
اینکه نظام و مجموعه حکمرانی کشور چقدر تن به اصلاحات عمیق بدهد و به خواسته های بر حق مردم توجه عاجل نماید اصل مطلب است و انتظار اصلی مردم از آنان است
تکلیف جریان دوم که براندازان هستند روشن است عده ای بر اساس تحلیل های خودشان بر این باور اعتقاد دارند و عده ای از آنها بدستور اربابان خود عمل می کنند.
نه جماعت آلبانی نشین و هوادارانشان ، نه آمریکا نه اسرائیل و نه کشورهای امپریالیستی به هیچ وجه فعلا به کمتر از براندازی رضایت نمی دهند و بوسیله تامین مالی و تجهیزات و سلاح و با پرو پاگاندای رسانه هایی چون سعودی انتر نشنال( که سالانه بودجه اش از دولت سعودی تامین میشود و حقوق همه کارمندانش به دلار پرداخت می کند ) تا بی بی سی فارسی این خبرگزاری پیر استعمار انگلیس، تا من و تو و دیگر کانال های ماهواره ای که اکثرا در همان خیابان براندازی و تجزیه طلبی قدم می زنند، جمیعا تلاش می کنند تا سطح خشونت و بهم ریختگی جامعه ما را زیاد کنند ،تاشاید ماهی بزرگی از این آب گل آلود نصیبشان شود .
 
همیشه فاصله زیادی بین خیال و واقعیت هست که تنها با مشاهده و درک درست رویدادها می توانیم بهتر ببینیم . اما در جایی که ما گوشمان یکسویه بشنود و یکسویه ببیند، توان تشخیص سره از ناسره دشوار می‌شود و امکان خطا در تحلیل و تفسیر وقایع وجود دارد و امکان لغزش و انحراف در پیشبرد اهداف مردمی بیشتر می شود
انحراف و لغزش می تواند اندک باشد یا بزرگ و فاجعه بار . آنکسی که تشخیص می دهد که اعتراض های کنونی انقلاب است، با آنکسی که آنرا اعتراضی برای اصلاح جامعه می داند متفاوت است .اولی راه چاره را در سرنگونی و براندازی حکومت می بیند و با هر آنکس که این اعتقاد دارد همراه می شود و از ابزار و امکانات آنها استفاده می کند ،حتی اگر آن همراهان کشورهای بیگانه باشند.
طرفداران این طرز فکر به این شعار عملا معتقد هستند که : هدف وسیله را توجیه می کند .
از اعتراض به مرگ دردناک مهسا امینی ملتی اندوهگین و ناراحت شدند و زنان جامعه با دیگر اقشار مردم این شیوه برخورد در باره حجاب اجباری را شدیداً محکوم کردند و در اقدامی اعتراض آمیز خواسته خود را بیان کردند اما ادامه اعتراض ها از کانال مسالمت آمیز و مدنی خارج و به خشونت گرایید ،جریان برانداز از طریق رسانه های خود بر این اعتراضات و خواسته ها موج سواری کردند و شعار ها و خواسته هایی مطرح و گسترش پیدا کرد که از جنس اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز نبود و منجر به کشته شدن افراد و درگیری در کف خیابان و شدت آشوب ها شد و زمینه خشونت را گسترش داد و از مسیر اصلی منحرف شد
این اعتراض مدنی بخصوص اعتراض زنان که در باره حجاب اجباری بود نهایتا منجر به تعطیلی گشت ارشاد شد(هر چند هنوز کسانی در بین همانها که آتش بیار معرکه هستند این تعطیلی را بر نمی تابند ) و این را مدیون اعتراضات مدنی هستیم.باید یاد آور شوم ادامه خشونت از طرفین نه تنها نمی تواند این دست آورد را پایدار سازد بلکه می تواند آنرا به درگیری های بیشتر و تنش بیشتر سوق دهد .
عقلای میانه رو و مصلحت جوی کشور و مردم بشدت نگران تداوم خشونت هستند و طی یک ماه گذشته هشدارهای لازم به مسئولین و حکومت داده آند و تاکید داشته آند که اگر به خواسته های بحق مردم که بیشتر آنها معیشتی ،اقتصادی است توجه کافی نشود آنوقت ثمره خشونت نه انقلاب مردمی، بلکه هرج و مرج و تکه پاره شدن کشور است و کسانی که پرچم آمریکا را و اسرائیل در پیروزی فوتبال آمریکا برابر ایران در چند جا بالا بردند و چرخاندند، آمادگی اینرا دارند که از سلف خو شعبان بی مخ ها جلو بیافتند و کشوری را تکه پاره کنند
این نگرش توهم نیست، عین واقعیتی است که از دل خشونت و تنش و درگیری و کشت و کشتار بوجود می آید. بعضی ها وقتی ما نمونه لیبی و عراق و افغانستان و سوریه و فلسطین و ویتنام و تجاوزگری آمریکا و اسرائیل در دیگر کشورها مثال می زنیم برآشفته می شوند که ایران آن کشورها نیست . اما آمریکا و اسرائیل اتفاقا همان کشورها هستند
ملتی اگر تاریخ نخوانده باشد براحتی می تواند فراموشی پیشه کند . متاسفانه فراموش می کنند که امپریالیسم با همه درنده خویی و تجاوزگری و‌چپاولش هنوز هم وجود دارد و در کل جهان جایی نیست که از زورگویی آنها در امان مانده باشد . آنها برای نابودی و ویرانی و تجزیه طلبی با همان شعار های بشردوستانه و تقلبی پیش می آیند . قضاوت تاریخ در تجاوزگری ها تلخ و دردناک است و دردناکتر زمانی است که نه حکمرانان بدانند چگونه با مردم تامل کنند و نه قشر متوهم نا آگاه، خیر و صلاح کشور را درک کند
مردم یک کلمه نیست، طیف متکثر ی از اقوام و نژاد و مذهب و اعتقادات متفاوت هستند که در حوادث درناک تاریخی از انها استفاده و سواستفاده شده است .پوپولیسم توده وار محصول جامعه توسعه نیافته است، مردم را جمع تفکیک ناپذیر می داند. اینروزها تعداد آدم هایی که خبر را می شنوند اما هضم نمی کنند ، شرایط را می بینند اما از تحلیل آن عاجز ند و به شعار و شعر و حرف های تکراری همان خبرگزاری ها بسنده می کنند بسیار زیاد هستند و این شیوع خبری می تواند نه انقلاب که فاجعه را رقم بزند .اینها ، همه مردم هستند ،مردم جمع همه خانواده های ما هستند با اعتقادات متفاوت با نظریات مختلف و گاه متضاد ، بر این کلمات موج سواری نکنیم، تحلیل خود را بر پایه واقعیات جامعه بیان کنیم .توده وار و هیجانی فکر نکنیم ، در باره آنچه از دهان و مغزمان تراوش می کند کمی بیندیشیم
 
بهتر است یکبار از خودمان بپرسیم جدا جدا منابع خبری ما چه جریاناتی هستند ؟
آیا آنها که خبر و تحلیل از ماهواره های خبری اینترنشنال سعودی و بی بی سی و... پخش می کنند واقعا دلسوز مردم و کشور ما هستند ؟ نیت آنها از اینهمه توجه به ما چیست ؟ 
من اخبار و نظراتم تابع چه جریاناتی است خارجی یا داخلی است ،؟
آیا راه دیگری برای فهم بهتر و بیشتر وجود دارد ؟ 
آیا حاکمیت تغییر مسیر به سمت خواسته های مردم می دهد ؟ 
مطمنا اگر جستجو کنیم به خبرها و مطالبی خواهیم رسید که نه مال فقط جمهوری اسلامی است و نه خارج نشینان آنسوی مرز است . صدا و سیما مروج بی اعتمادی شده است و پروپاگاندای اینترنشنال مرکز نفاق و ترویج خشونت .
 عبور از عادت کار سختی است. خرد ورزی در ایرانیان گذشته ما بفور بوده است. آیا این خرد ورزی چون ققنوسی از دل خاکستر حوادث برون خواهم آمد ؟ امید که بیاید .... 
فرهاد ابراهیم پور (محمودا
 
منتشر شده در آفتاب لارستان آذرماه ۴۰۱
 
 
نظری بر مقاله اسماعیل فقیهی در باره ترور شخصیت ...در سایت آفتاب لارستان .
اسماعیل فقیهی یکی از فعالان و دلسوزان شهر اوز است ،
خدمات ارزنده و ارزشمند ایشان و حضور فعالانه ایشان در انجمن خیریه اوز و بنیاد نیکوکاران امید آفرین و در هیئت امناهای مختلف ، در کمک به بعضی از خانواده ها و ده ها فعالیت روزمره در حمایت و همراهی با مردمی که مشکلات دارند و پیگیری در حد امکان برای گوشه اندکی از رفع مشکلات آنها بر کسی پوشیده نیست، بخصوص چون منی که بیش از ۴۰ سال او را از نزدیک می شناسم .اینکه نسل جدید اورا کمتر بشناسند عجیب نیست . قضاوت شتابزده در باره افرادی که خوب نمی شناسیم عجولانه و دور از انصاف خواهد بود 
برای من که از بدو انقلاب اورا می شناسم، این شناخت به من این اجازه را می دهد و وجدان و عقل و انسانیت حکم می کند که از ایشان و چنین انسانهای خدومی که دلسوز شهر و منطقه و کشور هستند نه تنها دفاع کنم بلکه در این شرایطی که مورد اتهام نابجا قرار گرفته است از او حمایت کنم .
 دلسرد کردن اینگونه افراد و تهدید و طرد و نیز دور کردن اینگونه افراد از فعالیت های مردم پسند و خیرخواهانه جز تولید نفاق و نفرت، جز محروم کردن جامعه از افراد خیر خواه ثمر دیگری نخواهد داشت .
حرف زدن و شعار دادن و در پیج های مختلف ترند کردن خود و جماعت همسو کار سختی نیست و این روزها از آلبانی تا سعودی از بی بی سی تا من و تو تا آمریکا و انگلیس بساط نفرت پراکنی وجود دارد و روزانه سعی می شود تا آنرا کانالیزه و نرمالیزه کنند، تا نفرت گسترش یابد و دامن قوم ها و نژاد و اقوام ایرانی را بگیرد .
وقتی اسامی این افراد در اوز منتشر شد آنهم بصورت گسترده، آنهم بلافاصله در فردای آن فراخوان عمومی اینترنشنال سعودی، آشکار بود که این پخش اسامی و این گستردگی نمی تواند بدون برنامه ریزی باشد . آنهایی که این افراد را بعنوان مخبر و جاسوس و حکومتی قلمداد کردند، چه فایده ای میخواستند از این کارشان ببرند ، آنها حتی به روحانیت و معتمدین شهر هم رحم نکردند و دیکتاتور مآبانه هرکس که با آنها همراهی نکردند به چوب اتهام تهدید کردند
این جماعت حتی به نصایح مشفقانه و مصلحانه و بدور از خشونت شخصیتی مثل شیخ صالح انصاری هم توجه نکردند. چرا ؟ 
چون اینان خطشان جدا از خواست برحق معترضان است، چون اینها گوششان تحویل خط دهندگانشان از آنسوی مرز ها داده آند
اینکه مردم خواسته های انباشته شده زیادی دارند درست است، اینکه حاکمیت برخورد مناسبی با رفع مشکل مردم نداشته کاملا درست است، اینکه جوان ما مشکلات فراوانی دارد بحق است اما خشونت و خشونت طلبی و دامن زدن به آن از هر سویی که باشد قابل دفاع نیست و مطمن باشیم عدم توجه به خواسته های مردمی آنهم با دامن زدن به خشونت راهکار نیست
مگر آزادی شعار سوم زن ،زندگی، آزادی نیست . اگر هست، این آزادی مگر احترام به عقاید حتی مخالف یا مغایر با ما نیست؟ چرا عده ای فکر می کنند برای پیشبرد خواسته اشان حق دارند دهن مخالف را ببندند و او را تهدید کنند . تهدید بزور بستن مغازه ها یا بزور حرف خود را به کرسی نشاندن عواقبش تنش و نفرت و نفاق است . هر کسی باید در این شعار آزادی، حق داشته باشد آنگونه که می اندیشد رفتار کند
اسماعیل فقیهی به گواه بسیاری از همشهریان، به گواه بسیاری از معتمدین شهری، به گواه خیرین داخل و خارج از کشور، فردی مسالمت جو ، آرامش طلب، خیرخواه و مردم دوست است و آنرا با ترفند و تهدید نمی شود خراب کرد . من عمیقأ برای جامعه روشنفکر مآب اوز متاسفم که نه در آن شرایط از زخم ناروایی که خورده بود اورا دلداری دادند، نه لب به سخن گشودند، ونه حمایتی کردند . تاریخ در آینده گواهی خواهد داد چه کسانی مخبر هستند و چه کسانی زیر پای افراد خدوم جامعه خالی می کنند .
نیک آگاهم و میدانم زین پس مرا هم کنار ایشان به ناسزا خواهند گرفت، اما چه باک، آدمی که از زندان و جنگ نهراسیده و تاکنون شرافتمندانه زندگی کرده و نه مجیز گوی نهاد و ارگانی بوده نه نان به نرخ روز خورده و جز آگاهی بخشی و دفاع از حق و حقیقت و روشنگری در سالهای زندگی اش فکر دیگری نداشته، نگران این تهدید ها و شعارهای دهن پر کن یک مشت آدم بزدل وطن فروش نمی شود 
. حساب مردم حق طلب و خواسته های برحق زنان جامعه و نیاز مردم به دگرگونی اساسی در حکمرانی، جدا از دستور بگیران آنطرف آب است.  
من وظیفه خود می‌دانم که از همه افرادی که برای این شهر و آبادی و توسعه آن صادقانه تلاش می کنند حمایت کنم ، حتی اگر افکار آنان با من در تضاد باشد .
در زمان انقلاب ۵۷ ما هم جوان بودیم، ما هم پر از شور و شوق بودیم، ما هم رفتار تند و گاه خطرناک داشتیم و به معتمدین آن‌زمان مانند زنده یاد حاج یوسف نامی، محمد محمودی، جناب شیخ محمد فقیهی گاها ناسزا می گفتیم و اینرا پوشیده نمی دارم، اما دشمن آنان نبودیم،در جاهایی اشتباه فکر می کردیم، اما به سمت خشونت ورزی با آنان نرفتیم، فحاشی نکردیم ،به کسی فحش ناموسی ندادیم و هیچ مغازه داری به خاطر همراهی نکردن با ما و انقلاب تهدید نکردیم . و هر چه روزگار گذشت و بر دانش و فهممان اضافه شد ،درک کردیم که معتمدین شهر و دیار و آنها که دلسوزانه پای کار برای مردم بودند، قابل احترام و قدردانی هستند
این فراز و نشیب ها می گذرد . انقلاب پارامتر هایی دارد و اعتراض و جنبش نیز، که بررسی آنرادر این مجال نمی بینم .
شجاعت به خراب کردن آدم ها، آنهم پنهانی و مزورانه کار کردن نیست، شجاعت در شفافیت و رودر رو صحبت کردن است ،هم جناب شیخ صالح بر این گفتگو تاکید دارند هم آقای اسماعیل فقیهی که امیدوارم این گفتگو ها شکل گیرد .
فارغ از هر گونه جوسازی تاکید دارم، انتشار این اسامی از طرف هر کسی که بوده جز نفاق و تنش و ترور شخصیت افراد برای شهر اوز ثمری نداشته است . هوشیار باشیم, مبلغ خشونت ورزی و نفاق نباشیم 
 سعی نکنیم دل آدم های خدوم و خدمتگزار شهر همچون جناب فقیهی بدرد آوریم که مجبور شود این درد نامه را منتشر کند. کاری نکنیم که جامعه از کارنیک اینگونه افراد محروم بماند و جای آنها را کسانی بگیرند که جز شعار های دهن پر کن و نفاق افکن کاری ندارند.
 توصیه می کنم مطلب ایشان که هر چند طولانی است بی تعصب یکبار بخوانید و همچنین سخنان شیخ صالح انصاری که در نماز جمعه بیان داشتند مجددا بخوانید.
 انتظار بود مطبوعات محلی صحبت های ایشان را منتشر کنند اما گویا مصلحت خودشان را فراتر از جامعه دیده اند
در وقت دیگری به موضوعات دیگری خواهم پرداخت که جدا از این مطلب نیست
ضمنا اگر افراد واقعی و کسی نقد و سوال و جوابی بر نوشته های من داشت می تواند آنرا در آدرس سایت ستاره اوز در بخش نظرات بنویسد تا ضمن آشنایی با سابقه فعالیت ۱۸ ساله مطبوعاتی و ادبی من بتواند با درک روشنتری به قضاوت بنشیند .‌ 
ومنتظر نوشته های بعدی که بی ارتباط با این موضوع نیست باشید 
نوشته ام را با جمله ای از برتولت برشت شاعر و نمایشنامه نویس آلمانی بپایان می برم .
وقتی نفاق واقعا بدجنس می شود ،وقت آن است که شروع به گفتن حقیقت کنیم .
یاحق  
جا دارد از آقای حمید منشی و سایت آفتاب لارستان در درج و نشر مطلب آقای فقیهی و نقد من تشکر کنم
فرهاد ابراهیم پور (محمودا
منتشر شده در آفتاب لارستان آذرماه ۱۴۰۱
 
 
یک مرگ همیشه یک مرگ نییست

گفتند  حجاب تو همان ایمان است
این گفته و سوره از خدا, قرآن است
گیرم که همه حرف شما عین الحق
این مرگ چگونه حق یک انسان است؟
فرهاد محمودا / برای مهسا امینی
مرگ مهسا امینی (ژینا) در پی بازداشت توسط گشت ارشاد در تهران، واکنشهای زیادی در داخلی ایران و در سطح جهانی بە دنبال داشتە است. هشتگ مهسا امینی به طور مرتب در شبکه اجتماعی توییتر رکورد میشکند و برای چند روز متوالی در چند کشور ترند اول بودە است.
این هشتگ در حال حاضر بیش از سه ملیون بار مورد استفادە قرار گرفتە است.
هشتگهای "ایران، حجاب و مهسا امینی" هم به انگلیسی صدها هزار بار توسط کاربران غیر ایرانی توییتر مورد استفادە قرار گرفته است
واکاوی
مرگ از دیدگاه پزشکی قانونی یا Forensic Medicine عبارت است از: ختم حتمی و طبیعی زندگی که بعد از تغییرات زنجیری که در روند حیات پدیدار می‌شود به صورت تدریجی به وقوع می‌پیوندد. همچنین مرگ از نظر پزشکی قانونی به دو دسته تقسیم می‌شود:
الف) مرگ از نظر نوع مشتمل است بر: مرگ جبری (در اثر عوامل خارجی ایجاد می‌شود)
مرگ غیر جبری (عبارت است از مرگی که بر اثر کهولت سنّ ( فیزیولوژیک )یا بر اثر بیماری (پتالوژیک) به وقوع می‌پیوندد.
ب) مرگ از نظر جنس مشتمل است بر قتل، خودکشی، مرگ تصادفی (نوعی مرگ جبری است که در وضعیتی خاص رخ می‌دهد)
بر طبق آمار جهانی فقط امروز ۱۲۴هزار انسان تا این لحظه مرده آند و بیش از ۲۹۵هزار انسان امروز متولد شده اند که می تواند در هر لحظه سرنوشتی برای آنها رقم بخورد .
مرگ ژینا یک مرگ طبیعی نبوده است و هیچ مقام و مسئولی نیز تاکنون ابراز نداشته که مرگ مهسا امینی طبیعی بوده است .
در کشور ما سالانه حدود ۱۵ هزار نفر بر اثر تصادفات جاده ای می میمرند و بیش از این بر اثر سکته قلبی ،سرطان و دیگر بیماری ها و دیگر حوادث چون سیل و خودکشی و ... می میمرند . برای همه این تعداد مرگ جامعه ملتهب نمی شود برای اینهمه مرده کسی اطلاعیه نمی دهد و رسانه های خارج و داخل نسبت به آن عکس العمل نشان نمی دهند و در رادیو و تلویزیون و فضای مجازی واکنش نشان نمی دهند . چرا؟
برای اینکه در آنجا که مرگ روندی عمومی و فراگیر است  افراد جامعه دنبال حقانیت یا عدم حقانیت مرگ افراد نیست بلکه حادثه عمومی (مانند زلزله و سیل و آتش سوزی گسترده و ... که تعداد کشته شدگان آن نیز کم نیست ) انرا نقد می کند بیماری  های منجر به مرگ افراد را مورد بررسی قرار می دهد و از آن نتیجه مرگی می گیرد که به اقناع ذهنی می رسد اما در مرگ مهسا امینی و اینچنین مواردی که فردی
۱۹سپتامبر ۲۰۲۲
همگرایی عمومی در مرگ مهسا امینی
مرگ مهسا امینی این دختر جوان که کما رفت و به کام مرگ رفت همه را متأثر کرده است و گروه ها و جریانات مختلف با ابراز تأسف خود را در این غم بزرگ شریک دانستند . و برای شاید اولین بار است که این نگرانی و تاسف موجب عکس العمل و اظهارات نهادهای مختلف حکومتی شده است از رییس جمهور تا دادستان و فرماندهی نیروی انتظامی و پزشک قانونی همگی اعلام داشته آمد که پیگیر علت مرگ مهسا هستند . مطمنا مهسا بر نخواهد گشت و آغوش مادر و خانواده از نفس های او تا ابد خالیست .
قرار است تا لحظاتی  دیگر فیلمی که در سالن هستند پخش شود .  
۱۶سپتامبر /فرهاد ابراهیم پو
 
بررسی جلسه مردمی با نماینده مجلس
جاده چک چک جاده روستایی است
شامگاه سه شنبه ریاست دفتر نماینده آقای مهندس حسین زاده  نماینده مجلس شورای اسلامی جلسه ای با حضور ایشان و دیگر حاضرین در دانشگاه آزاد اسلامی اوز برگزار گردید که بسیار حایز اهمیت بود بعضی از رسانه ها گزارش این جلسه که بیش از ۵ساعتذبطول انجامید نوشتند بدین خاطر من از گزارش پرهیز میکنم و به مسایل مهم و نوع مطالبه گری افراد توجه دارم
یکی از مسایل مطرح شده در این جلسه شائبه درست شدن جاده چک چک در مسیر گراش به آرد بود و عنوان شد این جاده باعث خواهد شد که اوز در انزوا قرار بگیرد که در این جلسه مهندس حسین زاده نماینده شهرستان اوز و ۴شهرستان دیگر آنرا نه جاده اصلی با عرض بیش از 11متر بلکه آنرا جاده روستایی دانستند که فقط دو ماشین می توانند از کنار رد شوند و گفتند همه بخش ها و شهرستانهای دیگر دارای جاده آسفالته به سمت بخش ها و روستاهای خود هست اما گراش هنوز این جاده نیست و روستاییان از جاده خاکی عبور می کردند و توضیح دادند این جاده به هیچ وجه نمی تواند موجب انزوای شهر و شهرستان اوز شود .
این توضیحات واضح انگار نتوانسته عده ای را قانع کند و در بخش کامنت گذاری مطلب آن جلسه که آقای عبدالعزیز خضری مدیر آن نشریه نوشتند کامنت های منتشر کرده آند بی نام و نشان و تکرار همان حرف های قبلی و اینبار آمار و ارقام آورده آند که گویا حرف نماینده دروغ و بی اساس است
کسی که یک سایت مجازی را منتشر می کند و خود در آن جلسه حضور داشته و همه مطالب و گفته های حاضرین را رصد کرده و پاسخ های نماینده را شنیده است نمی تواند به شایعه و شائبه دامن بزند تا ثابت کند که حرف نماینده ما راست است . اینکه هر کسی با عناوین قلابی و بدون نام و نشان بیاید و یک دروغ به هم ببافد و سایتی آنرا پخش و منتشر کند دور از انصاف است .
جناب شیخ صالح انصاری که سخنران ابتدای مجلس بودند حرفی در حوزه اخلاق زدند از شجاعت و صداقت و شفافیت انگار نه انگار آن حرف ها برای ما زده بودند
من برای اینکه به اینگونه فرافکنی جواب داده باشم  و ادعای بی جا نکرده باشم صبح پاشدم و رفتم جاده چک چک این جاده را اواخر سال ۱۴۰۰ دیده بودم اما انموقع برای تحقیق و تفحص نرفته بودم برای همشهریان و شهروندان شهر و شهرستان اوز و نیز دیگر شهرستانهایی که آقای حسین زاده نماینده آنها در مجلس شورای اسلامی هستند نتیجه این تحقیق را با مشاهده عینی خود برای شما عرض می کنم .
۱_ این جاده که به جاده چک چک معروف است و از شهر گراش تا دوراهی آرد می باشد جمعا ۳۵کیلومتر است .که ۱۷ کیلومتر زیرسازی شده است و از این ۱۷کیلومتر ۱۰ کیلومتر از بلوار شهدای گراش تا نرسیده به بونیمات آسفالت شده است
۲_طرح جاده سازی چک چک از سال ۱۳۸۵در هئیت امنای گراش به تصویب می رسد و از سال ۱۳۸۷ شروع بکار می کنند و از آن‌زمان تا کنون که نزدیک به ۱۴ سال می گذرد فقط ۱۷کیلومتر زیر سازی و فقط ۱۰ کیلومتر آسفالت شده است از زمان نمایندگی آقای حسنی  از گراشی شروع در دوره نمایندگی جعفرپور   از لار و تا اکنون که نمایندگی آقای حسین زاده است ادامه داشته است .
۳_ در این مسیر ۳۵ کیلومتری روستاهایی قرار دارند که به حق باید برای آنها جاده کشید این روستاها عبارتند از  روستای اسماعیل آباد  . روستا کنار زیارت. شمس آباد . کسر الدشت . چک چک .   بایدو  . زینل اباد  و چندین روستای دیگر و عشایر نشین که نام و تابلویی ندارند
۴_ عرض جاده چک چک  ۸متر و ۷۰ سانت بدون شانه است و به هیچ وجه عرض یک جاده اصلی نیست در صورتی که جاده کشیده شده اوز تا گراش که دو بانده است (بلوار ) هر طرف آن ۱۱متر و نیم است که هر طرف آن شانه سازی نیز شده است
آقای خضری
هر کسی می تواند در فضای مجازی هر چیز ناراست و دروغی ترویج و تبلیغ کند و بدون اطلاع حرف بزند و کسی یا کسانی را محکوم کند حتی نماینده مردم ؛  آنهم بدون نام و نشان و پشت عناوین یک اوزی دلسوز و یک آشنا و غیره خودش را پنهان کند ؛ اما نمی تواند تا ابد از افشای حقیقت دور بماند . رسانه مردمی و مطلوب جای مطالبه گری و انتقاد سازنده و بحق مردم است و حتی انتقاد درست از عملکرد هر نهاد و ارگان دولتی و غیر دولتی  اما نه جای منویات شخصی و شائبه سازی . آقای خضری شما راجع به هر نوشته ای در پیام دانش مسئول هستید بخصوص اگر این افراد بدون نام و نشان به تولید شائبه و خدای نکرده دروغ بپردازند
در اینجا کامنت هایی که در پی گزارش آن جلسه که مربوط به جلسه مردم و شوراهای شهر و روستا با نماینده مجلس بود برای اطلاع شما و بینندگان شما می گذارم خود قضاوت کنید
در جلسه ای که با حضور مهندس حسین حسین زاده و به دعوت رئیس دفتر نماینده در شهرستان اوز آقای ابراهیم احمدی  که در آن مکان برگزار شد صحبت ها و درد دل ها و خواسته های متعددی مطرح شد که در گزارش خود ا اگر نه کامل تا اندازه زیادی در دو نشریه اینترنتی پیام اوز و پیام دانش  آمده است  که می باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد و من بطور خلاصه بر آنها اشارات کوتاهی دارد .
۱- زمان برگزاری و شروع  جلسه تاخیر ربع ساعته ای داشت و همه افراد دعوت شده هم بتدریج آمدند فضا خوب بود و خوشبختانه از ابتدا تا انتهای جلسه مشکل صوتی و صدا گذاری نداشتم .آقای سینا کرامتی مجری بودند و آقای احمدی نیز این مجری گری را تکمیل می کردند .به لحاظ تعداد نفرات برگزیده شده برای ایراد سخنان زمان در نظر گرفته شده با توجه به مطالبات شوراهای شهر و روستا کم بود .
۲-بسیاری از ما هنوز یاد نگرفتیم که وقتی از کسی مطالبه ای داریم آنرا مرتب در یک جلسه تکرار نکنیم و اگر دیگری گفته چه اصراری دارد ما هم بگوییم . من نیز که از متأخرین افراد بودم خواسته و مطالباتی داشتم که دیگر حاضرین تعداد زیادی از آن گفته بودند و از گفتن آنها صرف نظر کردم  . انگار نوعی خود نمایی در ما هست که به دیگران بگوییم که بله دیدی منم در باره اداره ثبت و اسناد و پلیس +۱۰ و سی تی اسکن گفتم مطالبی که چندین ماه گفته شده است اگر گوش شنوایی است به تعداد گفتن به نتیجه نمی رسیم بلکه به پیگیری و جستجو به هدف نزدیک می شویم . متاسفانه   این موضوع نزد بعضی افراد در موضاعاتی چون راه و غیره نیز به همین منوال بود .
۳_ در آن جلسه کسانی گزارش خوب و مفصل دادند و کسانی بدون جمع بندی شعار دادند و معلوم بود آمار و ارقام آنها به اندازه لازم بروز نبوده است چون سخنان نماینده در پاسخ به سوالات آنها آنهم با دلایل اعتراضیه آنها را بی محل کرد . مگر کسی ادعا کند که حرف نماینده درست نبوده و اگر چنین است می تواند ادعای خود را با دلیل منتشر کند . کسانی نیز خارج از مطالبات شهری و شهرستانی حرف زدند که ای کاش از وقتی اندکی که در اختیار داشتند از مشکلات و خواسته های مردم می گفتند نه از آقای تاج و .
۴_موضوعاتی نگفته ماند مانند پوسیدگی لوله های آب و فاضلاب شهر اوز . مانند اقدام مشترک چند شهرستان برای سگ های ولگرد
یا جاده مهم و حیاتی اوز تا دوراهی آرد که طرح آن برای دو بانده شدن موجود است و اگر این جاده تا دوراهی ارد اتوبان شود و به جاده خنج در این مسیر متصل شود اوز مسیر بهتر و کم حادثه تر با رفت و آمد بیشتری خواهیم داشت
مزیت این جلسه نسبت به سالهای دورتر و نماینده قبلی افراد زیادتری با جسارت بیشتری حرف می زدند آیا این افراد در جاها و مناسبت های دیگر و در برخورد با نهادها و جریانات دیگر همان جسارت و مطالبه گری دارند یا نه باید در جلسات و برنامه ها دیگر دید .
۵_در این جلسه تعدادی پا را فراتر از مطالبات روزمره گذاشتند و به توسعه پایدار و متوازن و استفاده از امکانات بالقوه در منطقه برای آینده داشتند که جای تامل و توجه دارد همچون صحبت های آقای سرهنگ سلمانپور  سید یوسف حسینی و ابراهیم جام جوهری و تنی چند از حاضرین که تربیت نیروی انسانی و کارآمد و دورنمای آتی شهر و شهرستان را هدف گذاری صحیح برای توسعه شهری می دانند .چرا که این خیرین بزرگوار که تاکنون پای همه کارهای اساسی شهر و شهرستان بودند و در پایه پیری قرار گرفته آند شاید فرزندان آنها مثل خود آنها نتوانند به این همیاری همیشه ادامه بدهند استفاده و بهره گیری از منابع داخلی در حوزه صنعت و انرژی می تواند کمک حال توسعه باشد هر چند نیک می دانیم خیرین ما تا هستند بما کمک خواهند کرد
آقای حسین زاده ضمن پاسخ به بسیاری از سوالات گفتند بقیه سوالات هم بررسی خواهد شد و جواب داده خواهد شد ایشان   از افراد زیادی در آن جلسه به نیکی و همراهی کردند از جمله افرادی که در جلسه نبودند جالب این جاست که در گزارش پیام دانش از تشکر نماینده  از آقای شریفی و خانم شمسی نام برده شده است اما خبری از تشکر و همراهی آقای ابراهیم احمدی خبری نیست چرا؟
شاید  حاضرین و نماینده مجلس و رئیس دفتر انتظار این جلسه طولانی از ۸شب تا ۱ شب را نداشتند اما بیشتر افراد حتی افراد پیر و کهنسال ما هم تا آخر ماندند و نشان از توجه به مطالبات مردم و پاسخگویی جناب نماینده داشتند .
جا دارد از از نمانیده محترم رئیس دفتر ایشان   و  برگزارکنندگان این جلسه و پذیرایی شام و دیگر دست اندرکاران بنوبه خود تشکر کنم . امید که چنین جلساتی باز هم برگزار و خروجی خوبی بهمراه داشته باشد .
فرهاد ابراهیم (محمودا ) ۱۷ شهریور ۱۴۰۱
 
 
خانه متحرک لاکچری کوروش

اسمش کوروش و شغلش رانندگی و جلودار ماشین های سنگین است.خودش میگه همراه هزارپا هستم. از اونایی که هر ردیفش ۸تا چرخ داره . ۱۵سال است که شغلش همینه؛ از اهالی فسا است و مردی مهربان و خوش رو
می پرسم ماشینت همه چیز داره مثل یک خونه متحرک می مونه
لبخندی میزنه میگه آره همینطوره ؛ما همیشه در سفریم هم اطاق دارم هم بالا پشت بوم؛ یک کپسول پیک نیکی و یک سبد پر از ادویه و ظرف و چای و شکر و کبریت و فندق برای پختن غذا و یک بشکه آب شیرین که بالای ماشین گذاشتم
دارم می بینم تو اطاق خوابت سیم کشی و جای روشنی هم گذاشتی .
بله،؛  یک رشته سیم از باطری کشیدم اینجا برای روشنایی و برای شارژ موبایل شب ها حرکت نمی کنیم و حوصله آدم سر می ره و وقت استراحت است
می پرسم شما کلا با این ماشین های بزرگ همراهی می‌کنی.
بله 
حتما خیلی آروم حرکت کنید ؟
درست میگید؛ ماشین های که من جلو داری یا پشت سر آنها هستم اکثرا کارخانه جات یا لوله های بزرگ و صنعتی حمل می کنند برای همین سرعت این ماشین ها باید خیلی کم باشد مثلاً مسافت ۳ساعته که یک سواری طی می‌کنه ما شده تا دو ماه توی راه بودیم .خیلی جاها به خاطر برق های فشار قوی یا ارتفاع بار باید بایستیم تا اداره برق آن منطقه را ایمن کند یا قطعی مسیر کنند تا رد بشیم .
الان چه حمل می کنید؟
الان یک بار صنعتی است که از شیراز حمل کردیم و قراره برسانیم بهبهان
اینکه همیشه تو جاده باشی و با کمترین امکانات شب و روز و گاهی یکی دو ماه طی کنی حتما کار سختی است ؛ راضی هستی ؟
با همان لبخند میگه کار دیگه زحمت داره اما راضی هستم به رضای خدا الحمدالله زندگی میگذره
آقا کوروش .م چند دقیقه ای بعد رفت و بخود گفتم مهم نیست گاهی چکاره ای مهم اینه که اگه کار سخت هم انجام میدی نق نزنی و مثل این آقا کوروش مهربان و صمیمی و زنده دل باشی و کاری که می‌کنی دوست داشته باشی .
ستاره اوز / فرهاد ابراهیم پور ۱۹ خرداد ۱۴۰۱

حوالی مردگان/ داستان کوتاه / فرهاد ابراهیم پور
بعد باران 
 
از شنبه تا دوشنبه باران بود، قبرهای سمت شمالی که اکثرا بدون سنگ قبرهستند، کمی فرورفتگی دارند. از ان سمت رد می شدم که صدایی شنیدم، هرچه به دوروبرم نگاه کردم کسی را آن اطراف ندیدم ، به راهم میخواستم ادامه بدهم دوباره صدایی شنیدم ،اینبار واضح تر بود میگفت   : من اینجام،  باز به آن اطراف نگاه کردم کسی نبود کمی هول شدم میخواستم بروم که یهویی پای راستم به سنگ قبر گیر کرد و یه صدایی از ته قبر میگفت من اینجام .
 
باران که آمده بود بغل سنگ قبر به اندازه کف دستی سوراخ شده بود اما تاریک به نظر می رسید چیزی آن تو دیده نمی شد جز صدایی که شمرده و واضح می گفت من اینجام.
 
نمی دونم شما اگر آنجا بودید چه میکردید اما من کنجکاو شدم تا بدانم صدا از خود قبر است یا خیالاتی شدم هنوز آفتاب غروب نکرده بود و هوا نسبتا روشن بود هیچ آدم دیگری هم دور وبرم و آن نزدیکی ها نبود، تو خیابان ملت آدم هایی در رفت و امد بودند و ماشین هایی که مرتب رد می شدند حصار دور قبر مانع دیدن من می شد 
 
یک سنگ کوچک  از بالا انداخت توی سوراخی که درست شده بود، هیچ صدایی نشنیدم سرم را بردم نزدیک سوراخ تا بهتر آن داخل ببینم که ناگهان بوی تندی از داخل قبر به مشامم خورد، بوی کافور و گل محمدی با گل مانده به هم آمیخته بود ، سرم را آوردم بالا از بس تاریک بود هیچ چیزی آن تو ندیدم میخواستم بروم که دوباره گفت من اینجام .
 
  خب اگه تو اینجایی پس چرا نمی بینمت 
 
اگه هر آدمی مرد قراره تو ببینیش که دیگه مرده نیست 
 
چرا هست میشه خیلی از آدم های مرده را قبل از دفن دید یا تا چند مدتی توی قبرشون جدیدشان یا اسکلتی ازشون باقی می مونه 
 
اره راست میگی ولی من خیلی وقت پیش مردم 
 
کی 
 
نمی دونم ولی روز پنج شنبه سال      تو ماه رجب بود ان سالی که مثل دو روز پیش بارون اومد   
 
چی شد که مردی 
 
عمرم تموم شده بود 
 
چند سالت بود 
 
چند سالم بود بزار الان بهت میگم ۱۹سالم بود که عروسی کردم بعد خدا حمید بهمون داد و بعد جعفر و بعد سکینه و بعدش هم محمد و احمد بچه ها بزرگ شده بودند حمید زن داده بودم دختر عموش براش گرفتیم اره فکر کنم حدود ۵۰ سال داشتم 
 
 
خودت چکار میکردی 
 
من دو تا خر داشتم بار می بردم 
 
چی می بردی 
 
هیزم نمک گچ و خشت و اثاثیه و گندم و جو و هرچیزی که آدم خودش نمی تونست به تنهایی جابجا بکنه من بار خر می گردم و می بردم براشون .
 
میگم تو که سن و سال بالایی نداشتی چی شد که به این زودی مردی 
 
عمر دست من نیست که ولی همینکه نون بیارم بود همین هم منو کشت
 
یعنی خرت تو رو کشت 
 
بله همان خر لعنتی 
 
دو تا خر داشتم یکی بزرگتر از اون یکی بود خوب بار می برو اما اون یکی که جوانتر بود کمی چموش و حرف نشنو بود تو را اذیت می کرد و منم مجبور میشد چند بار به پشتش و کپلش بزنم تا درست راه بده و بار بدون دردسر به مقصد برسه
 
انروز خجه بارمون بود نزدیک اوز بودیم که ناگهان خر کوچکه چموشی درآورد خودمو بهش رساندم دو نهیب بهش دادم و یک چوپ زدم پشتش تا آروم بشه و درست راه بره چند دقیقه ای نگذشته بود که مثل کسی که لج کنه راهشو کج کرد و رفت طرف رودخونه لب رودخونه رسیده بود که بهش رسیدم خیلی عصبانی شده بودم برگشتم پشت سرش که برگردانم که پام سر خورد و افتادم تو رودخانه و خرهم سر خورد افتاد روی من دیگه نفهمیدم چی شد 
 
 
اینجور که میگی خره باعث مرگت شده 
 
بله همان خر لعنتی ولی مردم که نفهمیدن که اون خر باعث مرگ من شده همه تو روز تعزیه میگفتند خر بزرگه زده خر کوچکه و منو انداخته تو رودخونه 
 
عجب حکایتی داشتی اون خره بعد چی شد 
 
اون خر بزرگه راه خونه بلد بود  و وقتی تنها می ره خونه زن و بچه هام تعجب میکنند که چرا من و اون خر لعنتی بر نگشتیم فورا با همسایه ها میان سمت کوه و رودخونه و می بینن من مرده ام 
 
هر کوچکه هم مرد 
 
نه اون نمرد بر عکس اون خر بزرگه رو پسرم به مادرش گفته این خر باعث مرگ پدرم شده یا باید بکشیمش یا ردش کنیم بیچاره خر بزرگه که ردش کردن و به کس دیگه ای دادند
 
هر کوچکه چی شد 
 
اون احترام و عزت پیدا کرد و جو ووعلفش بیشتر شد و تو خونه ماند می بینی دست روزگار چطور یه اون خری که منو گشت عزت دیده اونی که یار وفادار و نان آور خانواده بود بی حرمت شد
 
راستی اسمت چیه 
 
اسم من محمد سعید است 
 
فامیلیت چیه ؟
 
فامیلی چی هست ؟
 
مثلا محمد سعید رازی 
 
اسم پدرش رازی بوده ؟
 
نه 
 
ما آنموقع چیزی که شما میگید نداشتیم من محمد سعید عبدالله هستم اسم بابام عبدالله بود
 
میگم کاری نداری داره شب میشه من باید برم
 
ما اینجا همه بیکاریم،  تونستی بیا 
 
باشه وقت کردم میام
 
حوالی مردگان 
بعد باران 
 
از شنبه تا دوشنبه باران بود، قبرهای سمت شمالی که اکثرا بدون سنگ قبرهستند، کمی فرورفتگی دارند. از ان سمت رد می شدم که صدایی شنیدم، هرچه به دوروبرم نگاه کردم کسی را آن اطراف ندیدم ، به راهم میخواستم ادامه بدهم دوباره صدایی شنیدم ،اینبار واضح تر بود میگفت   : من اینجام،  باز به آن اطراف نگاه کردم کسی نبود کمی هول شدم میخواستم بروم که یهویی پای راستم به سنگ قبر گیر کرد و یه صدایی از ته قبر میگفت من اینجام .
 
باران که آمده بود بغل سنگ قبر به اندازه کف دستی سوراخ شده بود اما تاریک به نظر می رسید چیزی آن تو دیده نمی شد جز صدایی که شمرده و واضح می گفت من اینجام.
 
نمی دونم شما اگر آنجا بودید چه میکردید اما من کنجکاو شدم تا بدانم صدا از خود قبر است یا خیالاتی شدم هنوز آفتاب غروب نکرده بود و هوا نسبتا روشن بود هیچ آدم دیگری هم دور وبرم و آن نزدیکی ها نبود، تو خیابان ملت آدم هایی در رفت و امد بودند و ماشین هایی که مرتب رد می شدند حصار دور قبر مانع دیدن من می شد 
 
یک سنگ کوچک  از بالا انداخت توی سوراخی که درست شده بود، هیچ صدایی نشنیدم سرم را بردم نزدیک سوراخ تا بهتر آن داخل ببینم که ناگهان بوی تندی از داخل قبر به مشامم خورد، بوی کافور و گل محمدی با گل مانده به هم آمیخته بود ، سرم را آوردم بالا از بس تاریک بود هیچ چیزی آن تو ندیدم میخواستم بروم که دوباره گفت من اینجام .
 
  خب اگه تو اینجایی پس چرا نمی بینمت 
 
اگه هر آدمی مرد قراره تو ببینیش که دیگه مرده نیست 
 
چرا هست میشه خیلی از آدم های مرده را قبل از دفن دید یا تا چند مدتی توی قبرشون جدیدشان یا اسکلتی ازشون باقی می مونه 
 
اره راست میگی ولی من خیلی وقت پیش مردم 
 
کی 
 
نمی دونم ولی روز پنج شنبه سال      تو ماه رجب بود ان سالی که مثل دو روز پیش بارون اومد   
 
چی شد که مردی 
 
عمرم تموم شده بود 
 
چند سالت بود 
 
چند سالم بود بزار الان بهت میگم ۱۹سالم بود که عروسی کردم بعد خدا حمید بهمون داد و بعد جعفر و بعد سکینه و بعدش هم محمد و احمد بچه ها بزرگ شده بودند حمید زن داده بودم دختر عموش براش گرفتیم اره فکر کنم حدود ۵۰ سال داشتم 
 
 
خودت چکار میکردی 
 
من دو تا خر داشتم بار می بردم 
 
چی می بردی 
 
هیزم نمک گچ و خشت و اثاثیه و گندم و جو و هرچیزی که آدم خودش نمی تونست به تنهایی جابجا بکنه من بار خر می گردم و می بردم براشون .
 
میگم تو که سن و سال بالایی نداشتی چی شد که به این زودی مردی 
 
عمر دست من نیست که ولی همینکه نون بیارم بود همین هم منو کشت
 
یعنی خرت تو رو کشت 
 
بله همان خر لعنتی 
 
دو تا خر داشتم یکی بزرگتر از اون یکی بود خوب بار می برو اما اون یکی که جوانتر بود کمی چموش و حرف نشنو بود تو را اذیت می کرد و منم مجبور میشد چند بار به پشتش و کپلش بزنم تا درست راه بده و بار بدون دردسر به مقصد برسه
 
انروز خجه بارمون بود نزدیک اوز بودیم که ناگهان خر کوچکه چموشی درآورد خودمو بهش رساندم دو نهیب بهش دادم و یک چوپ زدم پشتش تا آروم بشه و درست راه بره چند دقیقه ای نگذشته بود که مثل کسی که لج کنه راهشو کج کرد و رفت طرف رودخونه لب رودخونه رسیده بود که بهش رسیدم خیلی عصبانی شده بودم برگشتم پشت سرش که برگردانم که پام سر خورد و افتادم تو رودخانه و خرهم سر خورد افتاد روی من دیگه نفهمیدم چی شد 
 
 
اینجور که میگی خره باعث مرگت شده 
 
بله همان خر لعنتی ولی مردم که نفهمیدن که اون خر باعث مرگ من شده همه تو روز تعزیه میگفتند خر بزرگه زده خر کوچکه و منو انداخته تو رودخونه 
 
عجب حکایتی داشتی اون خره بعد چی شد 
 
اون خر بزرگه راه خونه بلد بود  و وقتی تنها می ره خونه زن و بچه هام تعجب میکنند که چرا من و اون خر لعنتی بر نگشتیم فورا با همسایه ها میان سمت کوه و رودخونه و می بینن من مرده ام 
 
هر کوچکه هم مرد 
 
نه اون نمرد بر عکس اون خر بزرگه رو پسرم به مادرش گفته این خر باعث مرگ پدرم شده یا باید بکشیمش یا ردش کنیم بیچاره خر بزرگه که ردش کردن و به کس دیگه ای دادند
 
هر کوچکه چی شد 
 
اون احترام و عزت پیدا کرد و جو ووعلفش بیشتر شد و تو خونه ماند می بینی دست روزگار چطور یه اون خری که منو گشت عزت دیده اونی که یار وفادار و نان آور خانواده بود بی حرمت شد
 
راستی اسمت چیه 
 
اسم من محمد سعید است 
 
فامیلیت چیه ؟
 
فامیلی چی هست ؟
 
مثلا محمد سعید رازی 
 
اسم پدرش رازی بوده ؟
 
نه 
 
ما آنموقع چیزی که شما میگید نداشتیم من محمد سعید عبدالله هستم اسم بابام عبدالله بود
 
میگم کاری نداری داره شب میشه من باید برم
 
ما اینجا همه بیکاریم،  تونستی بیا 
 
باشه وقت کردم میام
 
 

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
کد امنیتی:   
مجله خبری فیشور
اب و هوای  اوز
اوز امروز
عصر ایران
رقص گل
پایگاه خبری صحبت نیوز